خاموشی

...در خاموشی نشسته‌ام
خسته‌ام
درهم شکسته‌ام
من
دلبسته‌ام!*...

ای کاش درک میکرد ..

ای کاش وقتی میرفت منو با خودش میبرد

کجا؟

نمیدونم ولی ای کاش ....

 


چرا من دلم باید تنگ شه برای همین یه نفر آخه؟!... همین جوری !...همین جوری!...

 

کلی بدبختی بیچارگی دارم و سرم شلوغه...امیدوارم همه چی خوب پیش بره!...البته شک دارم همچین اتفاقی بیفته و بلایی چیزی بهم نازل نشه.. ..اما خداییش لعن و نفرین...لعن و نفرین...

 

فکر کنم ...... منو سر اون تلفن نفرین کرد 3 روزه که همینجوری بد میارم

 

نمیدونم چرا یکدفعه اینجوری شدم  بخدا انگار خودم نبودم

 

ولی خوب بد حرف زدم میدونم ولی خوب گذشت هم خوب چیزیه بعضی وقتها   نه؟

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
پسرکی از قطب چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:32 ب.ظ http://www.pole.blogsky.com

وبلاگت خیلی خوب بود اگه خواستی سر بزن

وحید پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:41 ق.ظ

پس sex کجاست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد